فصل خزان

ارزش یک بار خواندن را دارد ...

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۱۳ ق.ظ



    بدون تأیید یا رد اعتراف میکنم:

                 ارزش یکبار خواندن را دارد


                                                                       (ادامه مطلب را کلیک کنید )

            



محمد علی طاهری

 

  در روز عاشورا می توانیم جامه ای سرخ بپوشیم

 و فریاد برآوریم که این سرخی، نشانه پیروزی خون بر شمشیر است که درس آن را از حماسه کربلا آموخته ایم.

 

 می توانیم لباسی سر تا پا سفید بپوشیم

 و با صدایی بلند بگوییم، این کفن است که پوشیده ایم تا عهدی باشد بین ما و حسین(ع) که در راه ادامه ی نهضت حق طلبانه و ظلم ستیزانه اش، برای شهادت همیشه آماده ایم.

 

 می توان سیاه پوشید و بانگ سرداد که

 این سیاهی نشانه ی آن است که من و من ها، در روز و روزهای عاشورا، حسین و حسین های زمان را تنها گذاشته ایم و آن ها در مصاف با یزیدیان عصر خود، مظلومانه به شهادت رسیده اند و این لباس سیاه نشانی است بر شریک جرم بودن ما در ریخته شدن خون آن ها

 زیرا در جایی، حتی سکوت نیز شرکت در وقوع جرم و شریک بودن در آن است.

 آیا این فکر لرزه بر اندام ما نمی اندازد و تصور شریک جرم بودن در ریخته شدن خون حسین(ع) خواب را از چشمان ما دور نمی کند؟

 

 در این روز می توان لباسی سبز پوشید

 و گفت این به نشانه ی آن است که نهضت حسینی، خزان مظلومان را بهار کرده و نوید این پیروزی، بهار اندیشه را برای بشریت به ارمغان آورده است.

 

 می توان زرد پوشید و گفت

 ما به خزان نشسته ایم; چرا که بعد از عاشورا، بهارانسانیت، تابستان را پشت سر نگذاشته به خزان رسیده است.

 

 می توان...

 

 می توان خندید و شادی و پایکوبی کرد و فریاد

«شهیدان زنده اند»

 را سر داد و نشان داد که از اعماق وجود مسروریم;

 چرا که آنان نمرده اند و نزد خداوند روزی آسمانی دارند و جاودانگی الهی، متعلق به آنان است.

 

 می توان بر سر زد و شیون نمود

که چرا همرزم حسین(ع) نبوده ایم و این افتخار را نداشته ایم تا هم رکاب او باشیم.

 

 می توان گونه های خود را به رنگ سرخ درآورد

 تا یزیدیان، زردی روی ما را که در خزان نامردمی ها به زردی گراییده است، نبینند;

 همانگونه که منصور حلاج با خون خود گونه هایش را سرخ نمود تا روی زردش را گمراهان و عشق ستیزان نبیند و شادمان نشوند.

 

می توان خاک بر سر ریخت

که شایسته ی انسان خفت زده است و گفت ما نیز نسبت به راه حسین(ع)، خوار و ذلیل هستیم و از این ذلت باید بر سر خود خاک بریزیم.

 

  می توان علم دار شد

 و زور بازوی خود را به رخ دیگران کشید; بساط زورآزمایی به پا کرد و بر این مبنا که علم کدام دسته از همه بزرگ تر و سنگین تر و چه کسی در بلند کردن علم قوی تراست، شهرت آفرید.

 همچنین می شود سنگین ترین علم ها را بلند کرد و گفت، این به نشانه ی علم نهضت اوست که هر چقدر سنگین باشد آن را بر دوش خواهیم کشید.

 

 می توان...

 

آری می توان هر کاری انجام داد;

 

 مهم آن است که در پس آن کار، چه اندیشه ای نهفته باشد

 و این که انسان با چه طرز فکری به رسالت خود نگاه کرده، در چه جایی و با چه محتوایی آن را پیدا کند.

 ضمن این که پس از یافتن آن رسالت، لازم است بداند که درابتدای راهی دراز قرار دارد که چگونه آن اندیشه را به عمل در آورد و به آن تحقق ببخشد.

 

 حال که آموخته ایم

«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

همه جا کربلا و همه روز عاشورا است

 اینک ما در عاشورا و کربلای خود چه می کنیم؟

 آیا اگر در روز عاشورا و در صحرای کربلا حاضر بودیم; حسین(ع) را یاری می دادیم و او را تنها نمی گذاشتیم؟

 آیا این سوال لرزه بر اندام ما نمی اندازد و تصور تنها گذاشتن و یاری نکردن او، خواب را از چشمان ما دور نمی کند؟

 خدا را شکر کنیم که ما روز عاشورا در کربلا و در این آزمایش بزرگ شرکت نداشته ایم، زیرا اگر حضور داشتیم به احتمال زیاد یا در زمره یزیدیان بودیم و یا از کسانی که حسین(ع) را ترک کردند.

 

اگر ما در کربلا نبوده ایم تا افتخار همرزم بودن در کنار او را داشته باشیم، در کربلای عصر خود که زندگی می کنیم;

 و اگر در روز عاشورای تاریخی حضور نداشته ایم، در عاشوراهای زمان خود که قرار داریم.

 کافی است که حسین و حسین های زمان خود را بشناسیم;

عاشورا و کربلا به خودی خود پیدا می شوند.

 

 اما اگر حق طلبان و ظلم ستیزان کماکان تنها مانده اند

 به این دلیل بوده است

که ما حسین شناس نبوده ایم.

 

  بیایید معرفت و روح نهضت حسین(ع) را یافته و حماسه ی بزرگ او را زنده کنیم تا در زمره ی یزید و یزیدیان نباشیم

 

 زیرا که جهان دو قطبی است و ما یا در راه حسین(ع) و یا در راه یزید هستیم;

 یا راه تسلیم در برابر حق و مسلمانی را دنبال میکنیم و یا راه طغیان در مقابل حق و طاغوت بودن را

 راه سومی وجود ندارد.

 بیایید به حال خود گریه کنیم;

 مسلمانی خود را محک بزنیم و عملکردهای خود را پیش روی بیاوریم و خود را از بابت لقمه هایی که بر سر سفره داریم، حسابرسی کنیم;

 آنگاه خواهیم فهمید که در راه حسین(ع) هستیم یا در راه یزید.

چرا که رابطه ی تنگاتنگی بین لقمه ها و یزیدی بودن وجود دارد:

 

ببین که چه ریسیده ایم، دست که لیسیده ایم

 تا که چنین لقمه ها، سوی دهان آمده اند

 (مولانا)

 

ظهر عاشورا است

 و ظهر عاشوراها، فرصتی است که انسان با خود واقعی اش روبرو شود.

 من نیز در این آیینه، خویشتن خویش را مشاهده می کنم و می بینم که امروز چقدر عجول هستم(کان الانسان عجولا);

 تا چه حد حریص و سیری ناپذیرم(ان الانسان خلق هلوعا)

 و تا چه حد رسیدگی به شکم مرا به بند کشیده است

 و در این حال که نگاه من خالی از بصیرت و قلب من تهی از معرفت بوده، درک و فهمی از درس حسین(ع) نیافته ام و در غفلت به سر می برم!

 آیا این مصداق(اولئک کالانعام بل هم اضل) نیست؟

امروز به راحتی دروغ می گویم،

 به گرسنه و درمانده تر از خود رحم نمی کنم و در اسراف غرق شده و غذای متبرک او را اسراف کرده و در زباله دانی می ریزم

و...

این است خود واقعی من که در روز عاشورا برملا می شود.

 آری عاشورا، آیینه ی تمام قدی است در مقابل ما تا بتوانیم خود واقعی را در آن نظاره و شناسایی کنیم و به معرفت راه حق برسیم.

 

  بیاییم در این آیینه به خود نگاهی بیاندازیم و برای خود چاره ای اندیشیده، طرحی نو بیابیم تا پس از رسیدن به اندیشه ای درست، نوبت به انجام عمل رسد و بتوانیم نهضت حسین(ع) را در عمل زنده نگاه داریم.

وای اگر از همه ی این نهضت ها و حماسه های بزرگ، برای ما دست بریده ای

 لب خشکیده ای

سر بریده و فرق شکافته ای

 و... باقی مانده باشد

 و معرفت حرکت انسان های بزرگ تاریخ در گذر زمان به دست فراموشی سپرده شده و از آن ها فقط مراسمی برجای مانده باشد.

 

آن وقت است که باید گریست و گریست، برسر زد و شیون کرد، برای این همه غفلت و...

عده ای

حسین(ع) را کشتند و شادی کردند

و یا از شهادت او و امثال او احساس خوشحالی می کنند;

عده ای دیگر

 فکر حسین(ع) و یا حسین ها را می کشند و در ظاهر گریه و دلسوزی می کنند تا آسان تر به اهداف و مقاصد خود برسند;

 و برخی نیز

 فکر می کنند با گریستن برای او قصورات و گناهان گذشته آن ها پاک شده و مجوز لازم برای گناهان آینده را دریافت می کنند.

 

 گروهی هم

 فکر او را زنده نگاه داشته، برایش اشک شوق ریخته، میبالند که بشر، نهضتی افتخار آفرین همچون نهضت حسین(ع) را به خود دیده است.

 این گریه نه گریه بدبختی و فلاکت، بلکه گریهی عاشق است در شوق شکوفایی عشق و معرفت.

 

 و اینک با این سوال رو به رو هستیم که

 ما در زمره ی کدام گروه قرار داریم؟

 

امروز عاشوراست.

 به یاد می آورم سال ها است که با حسین(ع) بیعت بسته و بیعت شکنی می کنم،

 به یاد مهر نمازم افتادم که از تربت پاک کربلاست

 و من به نشانه ی بیعت با او مبنی بر ادامه ی نهضت حق طلبانه و ظلم ستیزانه اش همواره برآن پیشانی می گذارم

 و هر زمان که پیمان اول «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را با خدا می بندم که «تنها عبد او باشم و فقط از او استعانت بطلبم» پیمان دوم را هم با حسین (ع) بسته، بیعت می کنم که راه او را ادامه دهم

 اما دریغ و صد دریغ از ذره ای عمل که تا قبل از وقت نماز بعدی، هر دو پیمان را بارها و بارها شکسته و زیر پا گذاشته ام.

 

  امروز در آیینه عاشورا خود را نظاره می کنم و جز پیمان شکنی حرفه ای و ماهر که حتی به پیمان شکنی های خود نیز واقف نیست، شخص دیگری نمی بینم.

 

 من پیمان خود را با خدا و با حسین(ع) میشکنم و می خواهم با شرکت در مراسمی و ریختن اشکی به خود بگویم که دین خود را نسبت به او ادا کرده ام و با این وسیله وجدان پیمان شکن خود را راحت کنم.

 اما آیا بدین ترتیب وظیفه ی خود را درقبال این پیمان انجام داده و در زمره حسینیان قرار گرفته ام؟

 

 سزاوار است که با این ویژگیها که دوری ام از آن امام همام را نشان میدهد، به پیمان سوم (لبیک; اللهم لبیک; لبیک لا شریک لک; لبیک) متعهد نشوم

 و بار پیمان شکنی ام را از این سنگین تر نکرده،

به شیطان نیز سنگی نزنم تا دروغ هایم، بیش تر از این آشکار نشود;

 چرا که سنگ زدن بر شیطان فقط مراسمی ظاهری نیست و بیعتی است بزرگ و انجام آن کار انسان های بزرگ و تعلیم دیده است;

 

کسانی که آگاهانه می دانند چه می خواهند و چه می کنند و به دنبال چه هدفی هستند.

 اگر حسین (ع) هم اکنون در بین ما حاضر شود; از عملکردهای ما در زنده نگهداشتن نهضت عظیمش چه می بیند؟

 او ما را نظاره خواهد کرد که همچون قوم بنی اسراییل که در غیاب موسی، «گوساله ی سامری» را بر سر دست بلند کردند ما نیز درغیاب او علم ها ساخته، سرهای اژدهای فلزی را بر طرفین آن قرار داده، مجسمه های فلزی شیر، گوزن، طاووس و... دیگری را به جای گوساله بر آن نصب کرده ایم و آن را بلند می کنیم و به هر سو می کشیم و علم نهضت او را تبدیل به علم زورآزمایی و خودنمایی نموده ایم.

 

 در کجای مکتب مقدس اسلام که با بت شکنی آغاز شد، بلند کردن مجسمه های فلزی حیوانات توصیه شده است؟

 این امر در شیعه چه جایگاهی دارد و نگاه حسین(ع) در این مورد به ما چگونه خواهد بود؟

 بی شک او ما را خواهد دید که باطن را فدای ظاهر کرده، در این مراسم مهم، کمتر به درس های عاشورا می اندیشیم و بسیار اندک عمل می کنیم،

بیایید بیدار شویم و حرمت «بت شکنی» اسلام را ارج نهاده و حفظ کنیم.

اگر امروز حسین(ع) در بین ما بود و ما از آن حضرت سوال می کردیم که از ما عمل و وفای به عهد می خواهد و یا فقط گریه و زاری و بر سر زدن را، چه پاسخی به ما می داد؟

 

 به طور مسلم آن حضرت به ما می فرمودند که وفای به عهد را خواستار هستند;

 عهدی که بر طبق آن حق طلبی و ظلم ستیزی ناشی از مرام حسینی، لازم و واجب می شود

 

زیرا آن امام شهادت را برای نشان دادن راه خدا انتخاب نمود تا برای ما الگوی کاملی باشد از انسان متعهد نسبت به خدا(ایاک نعبد و ایاک نستعین)، حق طلب و ظلم ستیز، تا بتوانیم او را نمونه و چراغ راه خود قرار دهیم نه این که برای شهادت افتخار آمیز او فقط شیون کرده و بر سر بزنیم ولی در زمره ی حسینیان زمان خود نباشیم.

 قرار بود که شیعه ی آل علی(ع) باشیم

 و مشایعت کنندگانی که پای در جای پای آن ها می گذاریم و به انگشت اشاره آنها توجه نموده، راه مستقیمی را که نشان می دهند، دنبال کنیم

 

 چگونه شیعه بودن خود را نیز به دست فراموشی سپردیم؟

 

  آری باید برای این همه گمراهی و دور بودن از راه و پیمان شکنی ها گریه کنم;

 حداقل امروز را، زیرا احتمال دارد فردا همه چیز دوباره فراموش شده، من چهره ی واقعی خود را نیز تا محرم و محرم های دیگر به دست فراموشی سپارم.

 

 حسین(ع) تا ابد، بر شاخه ی درخت هستی و معرفت نغمه خوان است، تا چه کسی از نغمه ی او پریشان و منقلب شود و به این وسیله درون خود را کشف کرده و شکوفا کند:

 

 آن کس که پریشان شود از ناله ی بلبل

در دامنش آویز که در وی اثری هست

(حافظ)

 حسین(ع) شاهد حق شد و با خون خود به آن شهادت داد.

 او در این راه شهید شد و به جاودانگی دست یافت و این پیام را برای ما به جا گذاشت که

 «اگر دین ندارید، حد اقل آزاده باشید.»

 

  • میترا ، الهه مهر و محبت

نظرات  (۱)

سلام
زیارتت قبول
در ضمن حتما میخونمش
خیلی زیاده
وباید جالب باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی