فصل خزان

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است



گالری عکس محرم


محرم و صفر زمان بالیدن است

نه فقط نالیدن

بساطش آموزه است

نه موزه

تمرین خوب نگریستن است

نه فقط خوب گریستن

نماد شعور مذهب است

نه فقط شور مذهب


                               " تلنگری دگر " !!!

                                  منتظران مهدی (عج) به هوش باشند

                                     که حسین (ع) را منتظرانش کشتند

                                                               التماس دعا ... <<
  • میترا ، الهه مهر و محبت

هر مانع و مشکلی که در این جهان پدید آید فرصتی برای رشد و تفکری دیگر...یا بهانه هایی برای باور ناکامی است
هیچ کس ، هر قدر هم بخواهد نمی تواند کاری کند که دیگران درک و درایت پیدا کنند  درک و درایت فقط با عمل حاصل می شود .
هر چه بیشتر با خود مهربان باشی ، مهربانی واکنش معمول تو در رفتار با دیگران خواهد شد .
هر مشکل ، فرصتی پنهان است .وین دایر
میزان کمک خداوند به شما ،بسیار بیشتر از تصور ماست.وین دایر
آنچه میکوشد ترا پایین بکشد حقیقت ندارد.وین دایر
گذشته شما بهبود نخواهد یافت ، پس سعی کن آنرا فراموش کنی.وین دایر
عشق و پذیرش بی قید و شرط خود را نثار دیگران کنید و ببینید چه می شود .وین دایر
نبخشیدن ، شکست در ادراک کارکرد جهان و سازگاری تو با کل آن است .وین دایر
دروغ انفجاری است در خود باوری.وین دایر
تلاش نکن تا چیزی را بخواهی ، فقط لازم است راضی و پذیرا باشی .وین دایر
تصور ذهنی ، یکی از نیرومند ترین و موثرترین راهکارها برای تحقق هر چیزی است .وین دایر
وقتی آرامش درونی داشته باشی و واقعا درباره خودت مثبت بیندیشی ، غیر ممکن است که دیگری بتواند چیزی را به تو تحمیل کند یا فریبت دهد .وین دایر
همه روز ما ، با اندیشه ما شکل می یابد نکته این است : " به چه می اندیشی ؟ "وین دایر

تواناترین آدمها ، بیشتر زمانها  خود را ناتوان می یابند . ارد بزرگ

<<
  • میترا ، الهه مهر و محبت

  • میترا ، الهه مهر و محبت


" بچه که بودیم ... "
 
 
                                 بچه که بودیم از آسمون بارون می اومد

                
بزرگ که شدیم از چشمهامون میاد 

 
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

 
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ شدیم تو خلوت

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

 

بچه بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم

       بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
 
 
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن 
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
 
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

کاش هنوزم همه رو 
به اندازه همون بچگی
۱۰ تا دوست داشتیم
 
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم

یک ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون

 مونده و آشتی نمی کنیم
 
 
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود 

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
 
 
      بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛

دیگه همون بچه هم نیستیم

  • میترا ، الهه مهر و محبت

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست  
  ....
 
  غنچه از خواب پرید ... و گلی تازه به دنیا آمد ...   
خار خندید و به گل گفت : سلام ... و جوابی نشنید ...
خار رنجید ولی هیچ نگفت ...
ساعتی چند گذشت ... گل چه زیبا شده بود ... 
دست بی رحمی آمد نزدیک ... گل سراسیمه ز وحشت افسرد ... 
لیک آن خار در آن دست خلید ... و گل از مرگ رهید ... 
صبح فردا که رسید ... خار با شبنمی از خواب پرید ...

 گل صمیمانه به او گفت : سلام ...
 
http://up.clip2ni.com/i/images/b5yw4nqkh8b96h0kx24.jpg
  
 
  
گل اگر خار نداشت، دل اگر بی غم بود، اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

 زندگی ،عشق، اسارت ،قهر ،آشتی، هم بی معنا بود
 
http://up.clip2ni.com/i/images/8a59eho17f900u6v3xf.jpg 
 

 زندگی با همه وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست

اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست

زندگی جنبش جاری شدن است

زندگی کوشش و راهی شدن است

از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند.


زندگی چون گل Red roseسرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف،

 
http://up.clip2ni.com/i/images/lcyp6jh25c1tk2gx7e9w.jpg
 
یادمان باشد اگر گل چیدیم،

عطر و  برگ و  گل و  خار،

همه همسایه دیوار به دیوار همند
..
   
http://up.clip2ni.com/i/images/wfprn4kvq2foaawe70y.jpg
 
http://up.clip2ni.com/i/images/c4s0lhyc91tyaikkrrk2.jpg
  • میترا ، الهه مهر و محبت


آدمی که منتظر است هیچ نشانه ای ندارد هیچ نشانه خاصی!

فقط با هر صدایی برمیگردد . .  .

  • میترا ، الهه مهر و محبت


دخترک برگشت

چه بزرگ شده بود

پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟

پوزخندی زد . گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد ... .........

گفتم : می خواهم امشب با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم !

دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید ...

گفت : کبریت هایم را نخریدند سالهاست تن می فروشم ...


  • میترا ، الهه مهر و محبت